معنی از هم باز شده

واژه پیشنهادی

باز شده

مفتوح

فارسی به ایتالیایی

فارسی به عربی

باز هم

رغم ذلک

فارسی به آلمانی

باز هم

Bis jetzt sogar, Dennoch, Doch, Jedoch, Noch, Sogar

لغت نامه دهخدا

باز هم آمدن

باز هم آمدن. [زِ هََ م َ دَ] (مص مرکب) بهم آمدن. التیام یافتن:
ور نیز جراحت به دوا باز هم آید
از جای جراحت نتوان برد سنان را.
سعدی (بدایع).

فرهنگ فارسی هوشیار

هم جنس باز

همگن باز پوت و پوت (گویش گیلکی)


باز هم آمدن

التیام یافتن

فرهنگ عمید

هم جنس باز

شخص علاقه‌مند به برقراری رابطۀ جنسی با هم‌جنس خود،


باز

دوباره، ازنو، دیگرباره: باز پیدات شد؟
نیز، هم: اگر حتی یک ذره ملاحظه می‌کردی، باز غنیمت بود،

[مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد، گشوده،
بدون پوشش: زخم باز،
[مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازه‌ها باز بود،
گسترده، بدون مانع: دشت‌های باز،
با فاصلۀ زیاد از هم: دست‌های باز،
[مجاز] ویژگی ذهن خلاق، پویا، و دارای قدرت درک بالا: ذهن باز،
بدون عامل بازدارنده، آزاد: فضای باز مطبوعاتی،
[مجاز] ویژگی چهرۀ بدون اخم و شاد: چهرۀ باز، با روی باز از ما استقبال کرد،
* باز شدن: (مصدر لازم)
گشاده‌ شدن، گشوده‌ شدن، وا شدن،
[مجاز] آمادۀ کار شدن، دایر شدن،
[قدیمی] بازگشتن: به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد / هم این حدیث مسلّم هم این مثل مضروب (ادیب صابر: ۲۱)،
کنار رفتن،
گشوده شدن گره،
* باز کردن: (مصدر متعدی)
[مقابلِ بستن] گشودن، وا کردن،
[مجاز] آمادۀ کار کردن، دایر کردن،
کنار رفتن،
گشودن گره،
[مجاز] به‌روشنی بیان کردن یک مطلب پیچیده،
روشن کردن رادیو یا تلویزیون،
گشودن راه،
[قدیمی] اصلاح موی سر یا صورت،
عزل کردن،
[قدیمی] منهدم کردن،
۱۱. [قدیمی] جدا کردن چیزی از چیز دیگر،
* باز گذاشتن: (مصدر متعدی) ‹باز گذاردن› گشاده گذاشتن، گشوده گذاشتن، واگذاشتن،

معادل ابجد

از هم باز شده

372

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری